نیایش عزيزمنیایش عزيزم، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 7 روز سن داره

کتاب آفرینش نیایش

سیب با پوست

بچه‌ها در ناهارخورى مدرسه به صف ایستاده بودند. سر میز یک سبد سیب بود که روى آن نوشته بود: فقط یکى بردارید. خدا ناظر شماست. در انتهاى میز یک سبد شیرینى و شکلات بود. یکى از بچه‌ها رویش نوشت: هر چند تا مى‌خواهید بردارید! خدا مواظب سیب‌هاست. ...
18 خرداد 1390

چند تا درس زندگی ! (یادت نره ها!)

هیچ کس خوشحال زاده نمی شود اما همه با توانایی آفریدن خوشحالی بدنیا می آیند بنابراین امروز با درخشش شیرین ترین لبخندت همه را خوشحال کن . * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * هرگز اجازه نده ترس از شکست خوردن جلوی تو رو از شرکت کردن در بازی بگیره . اگر پشت به خورشید بایستید چیزی جز سایه خویش نخواهید دید. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * هر حرکتی که چیزی به وجود شما نیافزاید , چیزی از آن خواهد کاست و حرکتی که اثرش خنثی باشد وجود ندارد ! دیل کارنگی * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * زندگی چون نردبانی آهنی است ، عاقبت این نردبان افتادنی است ، هرکسی در پله بالا نشست ، استخوانش بیشتر خواهد شکست...
18 خرداد 1390

عزیزم شماره دلت چنده ؟

١-يكي دلش به صد دل بنده...   2-يكي صد دل ،به يك دل ميبنده...   3-يكي يك دل،به يك دل ميبنده و تا آخر پايبنده...   4-يكي نميدونه دلش به كي بنده....   5-يكي هر بار به يكي دل ميبنده....   6-يكي دل ميبنده كه بخنده....   7-يكي هم دلش آكبنده،مونده به كي دل ببنده......   حالا تو دلت شماره چنده؟؟؟؟؟؟   ...
18 خرداد 1390

هزینه عشق !!!

پسر بچه ای یک برگ کاغذ به مادرش داد. مادر که در حال آشپزی بود ، دستهایش را با حوله تمیز کرد و نوشته را با صدای بلند خواند. او نوشته بود : صورتحساب !!! کوتاه کردن چمن باغچه 5.000 تومان مراقبت از برادر کوچکم 2.000 تومان نمره ریاضی خوبی که گرفتم 3.000 تومان بیرون بردن زباله 1000 تومان جمع بدهی شما به من :12.000 تومان !   مادر نگاهی به چشمان منتظر پسرش کرد، چند لحظه خاطراتش را مرور کرد و سپس قلم را برداشت و پشت برگه صورتحساب این را نوشت: بابت 9 ماه بارداری که در وجودم رشد کردی هیچ بابت تمام شبهائی که به پایت نشستم و برایت دعا کردم هیچ بابت تمام زحماتی که در این چند سال کشیدم تا تو بزرگ شوی هیچ بابت غذا ، ...
18 خرداد 1390

خندیدن

  خندیدن یک نیایش است اگر بتوانی بخندی،آموخته ای که چگونه نیایش کنی...   هنگامی که هر سلول بدن تو بخندد،هر بافت وجودت از شادی بلرزد، به آرامشی عظیم دست می یابی   سرور و شادی،خدای درون فرد است   که از اعماق او برخاسته و متجلی می شود!     شادی ، یکی از راه های تقرب به درگاه خداوند است     ضرر نمی کنی!از هم اکنون لبخند زدن را تجربه کن    مطمئن باش همیشه یکی هست که عاشق لبخند تو باشه   ...
18 خرداد 1390

زندگی چیست؟

    زندگی یک گُل سرخ که من از بوته ی احساس خودم می چینم                                         لب یک پنجره ی آبی چوبی به تماشای جریان سرخی اش می شینم لب این پنجره تا این گُل هست می توان تا قله های اوج رفت می شود پرنده بود از درٌه های غم گذشت زندگی دیگر چیست؟ زندگی راز شکیبایی توست وقت آزادی پروانه ی عشق که تو از عمق وجود در پیله ی دل پروردی از برای آزادی اش مهرش از دل افکندی ...
18 خرداد 1390

الو ... الو ... سلام

ا لو ... الو... سلام کسی اونجا نیست ؟؟؟؟؟ مگه اونجا خونه خدا نیست؟؟؟؟ پس چرا کسی جواب نمیده؟ یهو یه صدای مهربون! مثل اینکه صدای یه فرشتس ، بله با کی کار داری کوچولو؟ خداهست؟امشب باهاش قرارداشتم........قول داده امشب جوابمو بده. بگو من میشنوم . کودک متعجب پرسید: مگه تو خدایی ؟ من با خدا کار دارم ... هر چی میخوای به من بگو قول میدم به خدا بگم . صدای بغض آلودش آهسته گفت یعنی خدام منو دوست نداره؟؟ فرشته ساکت بود ، بعد از مکثی نه چندان طولانی : نه خدا خیلی دوستت داره مگه کسی میتونه تو رو دوست نداشته باشه؟؟ بلور اشکی که در چشمانش حلقه زده بود با فشار بغض شکست وبر روی گونه اش غلطید وباهمان بغض گفت :اصلا اگه نگی خدا باهام حرف بزنه گری...
18 خرداد 1390

مادر !

WHEN I CAME DRENCHED IN THE RAIN………………… وقتی خیس از باران به خانه رسیدم BROTHER SAID : “ WHY DON’T YOU TAKE AN UMBRELLA WITH YOU?” برادرم گفت: چرا چتری با خود نبردی؟ SISTER SAID:”WHY DIDN’T YOU WAIT UNTILL IT STOPPED” خواهرم گفت: چرا تا بند آمدن باران صبر نکردی؟ DAD ANGRILIY SAID: “ONLY AFTER GETTING COLD YOU WILL REALISE”. پدرم با عصبانیت گفت: تنها وقتی سرما خوردی متوجه خواهی شد BUT MY MOM AS SHE WAS DRYING MY HAIR SAID” اما مادرم در حالی که موهای مرا خشک می کرد گفت “STUPID RAIN” باران احمق THAT’S MOM!!! ا...
18 خرداد 1390

دوچرخه سواری

زندگى كردن مثل دوچرخه سوارى است. آدم نمى افتد، مگر این كه دست از ركاب زدن بردارد. اوایل، خداوند را فقط یك ناظر مى دیدم، چیزى شبیه قاضى دادگاه كه همه عیب و ایرادهایم را ثبت می‌كند تا بعداً تك تك آنها را به‌رخم بكشد.   به این ترتیب، خداوند مى خواست به من بفهماند كه من لایق بهشت رفتن هستم یا سزاوار جهنم. او همیشه حضور داشت، ولى نه مثل یك خدا كه مثل مأموران دولتى.   ولى بعدها، این قدرت متعال را بهتر شناختم و آن هم موقعى بود كه حس كردم زندگى كردن مثل دوچرخه سوارى است، آن هم دوچرخه سوارى در یك جاده ناهموار! اما خوبیش به این بود كه خدا با من همراه بود و پشت سر من ركاب مى‌زد. آن روزها كه من ركاب مى‌زدم و او كمكم م...
18 خرداد 1390

عاطفه

مهربانم، ای خوب یاد قلبت باشد یک نفر هست که اینجا بین آدمهایی که همه سرد و غریبند با تو تک و تنها، به تو می اندیشد و کمی دلش از دوری تو دلگیر است مهربانم ای خوب یاد قلبت باشد، یک نفر هست که چشمش به رهت دوخته ، بر درمانده و شب و روز دعایش این است زیر این سقف بلند، هر کجا هستی، به سلامت باشی و دلت همواره، محو شادی و تبسم باشد مهربانم ای خوب یاد قلبت باشد، یک نفر هست که دنیایش را همه هستی و رویایش را به شکوفایی احساس تو پیوند زده و دلش می خواهد لحظه ها را با تو به خدا بسپارد مهربانم ای خوب یک نفر هست که با تو تک و تنها با تو پر اندیشه و شعر است و شعور پراحساس و خیال است و سرور ...
18 خرداد 1390